آنچه از روایات استفاده می شود این است که شناخت خود (معرفت نفس ) یکی از بهترین راههای شناخت حق است : شخصی نزد پیامبر گرامی اسلام (ص ) آمد و عرض کرد که راه شناخت حق چیست ؟ فرمود: شناخت خود. »فقال یا رسول الله کیف الطریق الی معرفه الحق ؟ فقال (ص ) معرفه النفس «, (مستدرک الوسائل , ج 11, ص 138). جمله »من عرف نفسه فقد عرف ربه ; هر کس خود را شناخت خدا را شناخته است «, (بحارالانوار, ج 2, ص 32) که از پیامبر اسلام و امیرمومنان و دیگر ائمه اطهار(ع ) نقل شده است , بسیار معروف است و شیعه و سنی آن را نقل کرده اند. چون انسان مخلوق خداست و به تعبیر قرآن نشانه و آیت الهی است (فصلت , آیه 53) و شئون و حالات نفس بهره ای از صفات الهی را داراست . اگر به نفس و ویژگی های آن شناخت پیدا کند, امکان این که معرفت نسبی به خداوند و صفات او حاصل شود نیز وجود دارد. البته علم به کنه ذات حق محال است »ولایحیطون به علما«, (طه , آیه 110). عنقا شکار کس نشود دام پس گیر». شناخت صفات و افعال الهی نیز در حد علم محدود انسانی امکان پذیر است . اما چرا این شناخت نسبی و محدود است ؟ پاسخ روشن است . زیرا هر آفریده ای در حد خود و به میزان عظمت و پیچیدگی و حکمتی که در آن به کار رفته است , می تواند پرده ای از عظمت و حکمت خالق هستی بخش را نشان دهد. در حقیقت هر موجودی همانند آینه کوچکی است که که تنها بخش کوچکی از عظمت و حکمت و قدرت »رب العالمین « را در خود منعکس می کند. تذکر چند نکته :
1- شناخت نفس و روح نزدیکترین راه ها برای شناخت حق است . زیرا انسان بزرگترین و جامعترین مظهر وجودی حق تعالی است . اما شناخت نفس با تصفیه باطن و تزکیه دل حاصل می شود و اگر انسان به این مهم رسید, به بهترین شناخت یعنی شناخت شهودی از حق می رسد. »لم اعبد ربا لم اره «, (نهج البلاغه , خطبه 178).
2- مقصود از »من عرف نفسه « عمدتا" شناخت جنبه و بعد روحانی انسان است ; یعنی , هر کس حقیقت روح و نفس خود را بشناسد, به همان میزان معرفت به حضرت حق پیدا خواهد کرد. چرا که روح انسان از بزرگترین مظاهر وجود خداوند است . هر چند شناخت بعد جسمانی انسان نیز همانند سایر مظاهر طبیعت , در شناخت خداوند موئثر است . لیکن شناخت نفس و روح که از طریق تصفیه باطن و تزکیه روح حاصل می شود, شناختی حضوری و شهودی است که بهترین نوع شناخت است .
3- آنچه که در روایات بیان شده , ناظر به رابطه معرفت نفس و رسیدن از آن به معرفت خداوند است نه بالعکس . هر چند شناخت خداوند نیز ما را به مرتبه ای از شناخت مخلوقات او که تجلی و مظهر وجودی او هستند, رهنمون می سازد.
4- این که فرموده اید »از آنجا که معرفت خداوند به شکل کامل ممکن نیست پس معرفت نفس هم به شکل کامل ممکن نیست «, باید گفت هیچ تلازمی میان این دو نیست . این که معرفت خداوند به عنوان موجود لایتناهی و نامحدود برای موجود محدود به نام انسان ممکن نیست , لازمه اش این نیست که انسان نتواند به وجود محدود خودش نیز شناخت کامل پیدا کند.
ورق می زنم کتابی را که برگ برگ آن راهنمای زندگی است و در صفحه ای از آن تأمل می کنم تا برای لحظاتی به آن صدای آسمانی گوش دهم و دلم آرام و قرار بگیرد. شما در مسجد جامع کوفه اید. سال 63 هجری است و حالا جنگ «جمل» تمام شده است و مردمی که هرگز قدر شما را ندانستند و ندانستند که «علی»(ع) کیست، آمده اند تا صحبت هایتان را گوش دهند و می شنوم که می گویید: «بکوشید از فرزندان آخرت باشید نه دنیا» و بعد از شنیدن آن سخنرانی طولانی و شیوا از مسجد بیرون می آیم و برای لحظاتی به این جمله فکر می کنم. نگران بودی؛ نگران مردمی که خود نمی دانستند چه می کنند و به کجا می روند، اما شما خوب می دانستید راهی که مردم هم روزگارتان برگزیده اند سرانجام خوبی نخواهد داشت. می دیدی مردم اسیر هوا و هوس شده اند و دچار آرزوهای طولانی. می دیدی آنها فرزندان دنیا شده اند نه فرزندان آخرت و تو می خواستی آدمهای هم روزگارت و حتی آدمهایی که بعد از رفتن تو و در زمانهای دیگر می آیند فرزندان آخرت باشند نه دنیا. می دانستی فرزندی آخرت و فکر کردن به آن روز بزرگ است که می تواند آنها را از خواب غفلت بیدار کند و آنها را هوشیار سازد تا بیش از پیش سرگرم دنیا نشوند و به فکر آخرتشان هم باشند. می دانستی در آخرت آدمها به دیدن خداوند می روند و باید به او جواب دهند سالهایی را که در زمین بوده اند چه کرده اند و در کوله هایشان چه به آخرت آورده اند. و یادم می آید تو دنیا را در خطبه ای «دارالبلیه» نامیده ای. در مسجد کوفه، دنیا را به ظرف آبی تشبیه کردی که از آن اندکی مانده است و به سرعت در حال تمام شدن است و چه تشبیه زیبایی؟ چه کسی جز «علی»(ع) می تواند این همه با مردم زیبا سخن بگوید؟ و این همه نگران مردم باشد، مردمی که دچار غفلت شده اند؟ علی(ع) پرورده دامان پاک پیامبر(ص) است و جز این نباید از علی(ع) انتظار داشت. نگرانمان بودی، نگران ما آدمهایی که دچار آرزوهای دور و درازیم و تو می دانستی آرزوهای دور و دراز، آخرت را از یادمان خواهد برد و تو نمی خواستی آخرت را فراموش کنیم. می دانستی اگر آخرت را فراموش کنیم یکسر سرگرم دنیا خواهیم شد و تو از اینکه مردم را سرگرم دنیا ببینی نگران بودی و ای کاش مردم کوفه و ما این را می دانستیم. دلتنگم دلتنگ که گاهی همه چیز را فراموش می کنیم حتی شما را و آن حرفهایی را که می تواند ما را خوشبخت کند و تو را می بینم که نگرانی، نگران ما آدمهای غافل.
واژه بهداشت (Health) و سلامتی همیشه انسان را در طول تاریخ به خود مشغول کرده است. تدوین برنامههای تربیتی – بهداشتی برای حفظ سلامتی و مطالعه ، جلوگیری و درمان بیماریها نمونهای از این اقدامات بشری است. بهداشت در یک تقسیم کلی به دو نوع "بهداشت جسمی" و "بهداشت روانی" تقسیم میشود. ولی آنها همپوشیهای زیادی را با هم دارند (بر یکدیگر تاثیر میگذارند).
بهداشت روانی از آن جهت که رابطه مستقیمی با "عملکرد فردی – اجتماعی" و آسیبهای روانی – اجتماعی" دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است و این اهمیت باعث تدوین و اجرای برنامههای متعدد بهداشت روانی در سه بعد " پیشگیری ، درمان و توانبخشی" میشود این سه بعد در برگیرنده تمام اهداف و فعالیتهای بهداشت روانی است.
سازمان بهداشت جهانی ، بهداشت روانی را اینگونه تعریف میکند: "بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت قرار دارد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقشهای روانی و جسمی ، بهداشت به معنای نبود بیماری یا عقب ماندگی نیست."
انجمن بهداشت روانی کانادا در یک دید جامع بهداشت روانی را در سه قسمت "نگرشهای مربوط به خود ، نگرشهای مربوط به دیگران و نگرشهای مربو به زندگی" تعریف میکند. از نظر این انجمن بهداشت روانی یعنی : "توانایی سازگاری با دیدگاههای خود ، دیگران و رویارویی با مشکلات روزمره زندگی."
بهداشت روانی افراد متاثر از عوامل متعددی است، اگر چه این عوامل به صورت جداگانه مورد مطالعه قرار میگیرند ولی در واقع این موضو ع چند وجهی متاثر از یکدیگر است. بدین معنی که افراد به علت شرایط محیطی یا عوامل فردی تعادل و آرامش روحی شان دچار تغییراتی میشود و هر چه شدت این عوامل زیادتر باشد، تاثیر و تهدیدش بیشتر خواهد بود. عواملی همچون : "عدم برآورده شدن نیازهای اولیه، ناکامی، استرس، یادگیری، مسائل اجتماعی و رسانه های جمعی و... از عمده ترین تاثیرگذاران بر بهداشت روانی هستند.
هدف این نوع از بهداشت روانی ممانعت از شروع یک بیماری یا اختلال است، "با حذف عوامل کلی کاهش عوامل خطرساز ، تقویت مقاومت افراد ، دخالت در فرایند اختلال" بدست میآید." برنامههای آموزش بهداشت روانی (نظیر آموزش والدین برای تربیت کودکان ، آموزش تاثیرات مصرف الکل و مواد و...)، برنامههای بالا بردن کارایی و توان افراد (نظیر برنامههای تقویتی برای کودکان محروم) ، ایجاد سیستمهای حمایت اجتماعی (نظیر بیمههای درمانی ، ایجاد و حمایت از گروههای محلی و اجتماعی حمایت کننده از افراد مبتلا)" نمونههای پیشگیری نوع اول میباشد.
هدف اقدامات این بعد از برنامه بهداشت روانی ، شناخت به موقع و درمان فوری و مناسب اختلال (یا بیماری) است. تمام نظریهها و اقدامات درمانی نظیر "دارو درمانی ، رفتار درمانی ، شناخت درمانی ، گروه درمانی ، روانکاوی و ..." در غالب این بعد از بهداشت روانی قرار میگیرد.
هدف این بعد از بهداشت روانی ، بازگرداندن و حفظ تمام یا قسمتی از تواناییهای از دست رفته فرد به علت اختلال (یا بیماری) است، تا فرد بتواند به گونهای مفید و سازنده به زندگی "خانوادگی ، اجتماعی و شغلی" خود باز گردد. در واقع برنامههای این بعد با "توانبخشی" (Rehabilitation) افراد و جلوگیری از بازگشت مجدد اختلال (یا بیماری) در فرد و حفظ و پیشبرد سلامت ایجاد شده توسط درمان ، سروکار داشته ، اقدامات قبلی را تکمیل میکند.